هر شکستي را يک موفقيت ببينيد؛ فقط بايد از اشتباه خود چيزهاي جديد ياد بگيريد و روش خود را عوض کنيد. گذشته همان افکار شما بوده و براي رسيدن به موفقيت در آينده نترس باشيد. در يكي از وبلاگ هاي ايسنا آمده است: چرا ميترسيم؟ ترس چيزي نيست جز يک احساس و هيجان که آن را در ذهن خود ميپرورانيم و مشکل از آنجا شروع ميشود که اين احساسات و هيجانها بر زندگي ما اثر نا مطلوب ميگذارند. ما از انجام بعضي کارها وحشت داريم چون ميترسيم با شکست مواجه شويم اين ممکن است به خاطر شکستهايي باشد که واقعاً در گذشته تجربه کردهايم يا حتي واقعاً چنين شکستي را تجربه نکردهايم ولي از اينکه ممکن است شکست بخوريم ميترسيم. بيشتر مواقع از چيزي ميترسيم که حتي يکبار با آن روبرو نشدهايم. آيا احمقانه نيست؟ حقيقت اين است که ما ميتوانيم انواعي از شکستها را در ذهن خود تصور کنيم. آنگاه باور ميکنيم اين شکستها به حقيقت خواهد پيوست و حتي براي رسيدن به هدف تلاش هم نميکنيم و همينجاست که دچار خطا شدهايم، چون به خاطر يک احتمال حتي از تلاش کردن مي ترسيم و موفقيت بدون تلاش و کوشش معنايي ندارد. "مارک تواين" سخن جالبي در اين زمينه دارد: «من در زندگي خود سختيهاي زيادي را تحمل کردهام در حاليکه تعداد کمي از آنها واقعاً رخ دادهاند.» منظور اين است که بسياري از اين مشقات در ذهن او بودهاند.
اکنون اين سؤال مطرح ميشود که چه کسي ميتواند واقعاً شکست و موفقيت را تعريف کند؟ آيا شما اين کار را به درستي انجام مي دهيد؟ آيا شما تعاريف ديگران از موفقيت را قبول داريد؟ بعضي از افراد تعاريف سختگيرانهتري نسبت به ديگران دارند، قبول نداريد؟ براي اين منظور از افراد مختلف سؤال شد شما موفقيت را چگونه تعريف ميکنيد؟ كه دو مورد از جوابها اين گونه بود: « هر روز صبح که از خواب بيدار ميشوم و زندهام و فرصت دارم، موفق هستم.» و ديگري« اگر در سال حداقل يك ميليون دلار درآمد داشته باشم، موفق هستم» فرئ اول تعريف خود را از موفقيت ساخته و رسيدن به اين موفقيت نسبتاً ساده است اما فرد دوم تا زمانيکه يک ميليون دلار در سال به دست نياورد احساس موفقيت نميکند. البته اشتباه نکنيد، اينگونه نيست كه شخص نبايد اهداف بزرگ در زندگي خود داشته باشد بلکه سخن اين است که هدف خود را با شادي به دست آوريد تا اينکه با احساس رنج به دنبال بدست آوردن سعادت باشيد. هر چه تعريف شما از موفقيت سختگيرانه تر باشد ترس بيشتري به آن اضافه کردهايد. پس اجازه ندهيد تعاريفي که خود ساختهايد شما را محدود کند، بدتر از همه اين است که به ديگران اجازه دهيد اين تعاريف را براي شما بسازند. تعاريف خود را بسازيد. ميتوانيد آن را سخت تر کنيد تا احساس شکست به شما دست بدهد يا آن را ساده سازيد تا احساس موفقيت کنيد. با اين روش شما ترس کمتري نسبت به اهداف خود در زندگي خواهيد داشت. حال اگر بدانيد که چه کاري مي خواهيد انجام دهيد شکست نخواهيد خورد. سعي کنيد هر شکستي را مانند يک موفقيت ببينيد. اين کار ساده است چون هر شکستي که خوردهايد به شما نشان داده که چه کاري را نبايد انجام ميداديد يا روش جديدي در مقابل شما گشوده است. پس درحقيقت يک موفقيت کسب کرده و به هدف خود نزديکتر شدهايد. به خاطر داشته باشيد گذشته با آينده يکسان نيست و شکست ديروز مساوي با عواقب ناگوار آينده نيست.
تنها کاري که بايد انجام دهيد اين است که از اشتباه خود چيزهاي جديد ياد بگيريد و روش خود را عوض کنيد. گذشته همان افکار شما بوده براي رسيدن به موفقيت در آينده نترس باشيد.
نظرات شما عزیزان: